غزل شمارهٔ 741
1. مورچهٔ قیرفام بر قمر آوردهای
2. هندوی طوطی طعام بر شکر آوردهای
3. سر نبرم از غمت زانکه تو از سرکشی
4. با سر زلفین خویش سر به سر آوردهای
5. بی سر و پای توام گرچه به جان خواستن
6. ای دل و جان رهی دردسر آوردهای
7. جان و دلم سوخته است از طمع خام تو
8. تا تو مرا باز خود از چه برآوردهای
9. زلف چو زنجیر تو حلقه به گوشم بکرد
10. حلقهٔ زنجیر خود چون به درآوردهای
11. پشت کمان شدم قدم تا تو به تیر مژه
12. جان و دلم چون هدف در نظر آوردهای
13. خاطر عطار ریخت گوهر معنی به نطق
14. تا تو کنارش ز چشم پر گهر آوردهای
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده