عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 779

1. ترسا بچه‌ای شنگی زین نادره دلداری

2. زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری

3. از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی

4. در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری

5. از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی

6. وز هر شکن زلفش گمره شده دین‌داری

7. دیوانهٔ عشق او هرجا که خردمندی

8. دردی کش درد او هرجا که طلب کاری

9. آمد بر پیر ما می در سر و می در بر

10. پس در بر پیر ما بنشست چو هشیاری

11. گفتش که بگیر این می، این روی و ریا تا کی

12. گر نوش کنی یک می، از خود برهی باری

13. ای همچو یخ افسرده یک لحظه برم بنشین

14. تا در تو زند آتش ترسا بچه یک باری

15. بی خویش شو از هستی تا باز نمانی تو

16. ای چون تو به هر منزل واماندهٔ بسیاری

17. پیر از سر بی خویشی، می بستد و بیخود شد

18. در حال پدید آمد در سینهٔ او ناری

19. کاریش پدید آمد کان پیر نود ساله

20. بر جست و میان حالی بر بست به زناری

21. در خواب شد از مستی بیدار شد از هستی

22. از صومعه بیرون شد بنشست چو خماری

23. عطار ز کار او در مانده به صد حیرت

24. هرکس که چنین بیند حیرت بودش آری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
* یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
شعر کامل
حافظ
* پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی
* بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا
شعر کامل
مولوی
* چندین هزار شیشه دل را به سنگ زد
* افسانه ای است این که دل یار نازک است
شعر کامل
صائب تبریزی