عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 847

1. ترسا بچه‌ای دیشب در غایت ترسایی

2. دیدم به در دیری چون بت که بیارایی

3. زنار کمر کرده وز دیر برون جسته

4. طرف کله اشکسته از شوخی و رعنایی

5. چون چشم و لبش دیدم صد گونه بگردیدم

6. ترسا بچه چون دیدم بی توش و توانایی

7. آمد بر من سرمست زنار و می اندر دست

8. اندر بر من بنشست گفتا اگر از مایی

9. امشب بر ما باشی تاج سر ما باشی

10. ما از تو بیاساییم وز ما تو بیاسایی

11. از جان کنمت خدمت بی منت و بی علت

12. دارم ز تو صد منت کامشب بر ما آیی

13. رفتم به در دیرش خوردم ز می عشقش

14. در حال دلم دریافت راهی ز هویدایی

15. عطار ز عشق او سرگشته و حیران شد

16. در دیر مقیمی شد دین داد به ترسایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویی
* یوسف دزدیده تویی بر سر بازار بیا
شعر کامل
مولوی
* حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
* به سر نکوفته باشد در سرایی را
شعر کامل
سعدی
* گل بخواهد چید بی‌شک باغبان
* ور نچیند خود فرو ریزد ز بار
شعر کامل
سعدی