غزل شمارهٔ 89
1. کم شدن در کم شدن دین من است
2. نیستی در هستی آیین من است
3. حال من خود در نمیآید به نطق
4. شرح حالم اشک خونین من است
5. کار من با خلق آمد پشت و روی
6. کافرین خلق نفرین من است
7. تا پیاده میروم در کوی دوست
8. سبز خنگ چرخ در زین من است
9. از درش گردی که آرد باد صبح
10. سرمهٔ چشم جهانبین من است
11. چون به یک دم صد جهان از پس کنم
12. بنگرم گام نخستین من است
13. من چرا گرد جهان گردم چو دوست
14. در میان جان شیرین من است
15. ماهرویا عشق تو گر کافری است
16. این چنین صد کافری دین من است
17. گر بسوزم زآتش عشقت رواست
18. کآتش عشق تو تسکین من است
19. تا دل عطار خونین شد ز عشق
20. خاک بستر خشت بالین من است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده