غزل شمارهٔ 96
1. خراباتی است پر رندان سرمست
2. ز سر مستی همه نه نیست و نه هست
3. فرو رفته همه در آب تاریک
4. برآورده همه در کافری دست
5. همه فارغ ز امروز و ز فردا
6. همه آزاد از هشیار و از مست
7. مگر افتاد پیر ما بر آن قوم
8. مرقع چاک زد زنار در بست
9. یقینش گشت کار و بی گمان شد
10. درستش گشت فقر و توبه بشکست
11. سیاهیی که در هر دو جهان بود
12. فرود آمد به جان او و بنشست
13. نقاب جان او شد آن سیاهی
14. سیاهی آمد و در کفر پیوست
15. چو آب خضر در تاریکی افتاد
16. کنون هم او ز خلق و خلق ازو رست
17. دل عطار خون گشت و حق اوست
18. که تیری آنچنان ناگه ازو جست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده