عطار_الهی نامهبخش نهم (فهرست)

شمارهٔ 8-(6) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس می‬خواست

1. مگردیوانهٔ شوریده برخاست

2. برهنه بُد ز حق کرباس می‌خواست

3. کالهی پیرهن در تن ندارم

4. وگر تو صبر داری من ندارم

5. خطابی آمد آن بی‌خویشتن را

6. که کرباست دهم اما کفن را

7. زبان بگشاد آن مجنونِ مضطر

8. که من دانم ترا ای بنده پرور

9. که تا اوّل نمیرد مرد عاجز

10. تو ندهی هیچ کرباسیش هرگز

11. بباید مرد اول مفلس وعور

12. که تا کرباس یابد از تو در گور

13. دلاگرکشتهٔ این راه گردی

14. بیک دم زندهٔ الله گردی

15. چو تو خونی شدی از پای تا فرق

16. میان خاک شو در خون خود غرق

17. هر آن زن را که شیر آید پدیدار

18. ببندد خون حیضش بر سر کار

19. بگردانند خونش را نهانی

20. که تا خون می‌خوری و شیر دانی

21. چو آغاز تو بر خون خوردن آمد

22. چو انجامت بخاک آوردن آمد

23. کسی کو در میان خاک و خونست

24. چرا سر می‌کشد چون سرنگونست

25. اگر تو هیچکس دانی که چونی

26. بهم بِسرشته مشتی خاک و خونی

27. ز خون و خاک آنگه پاک گردی

28. که خونی می‌خوری تا خاک گردی

29. چو نبوَد کارِ تو جز اشک و سوزی

30. ز زلفش سایه افتد بر تو روزی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نیست ممکن از زبان خوش کسی نقصان کند
* چرب نرمی غوطه در شکر دهد بادام را
شعر کامل
صائب تبریزی
* در گشاد کار خود مشکل گشایان عاجزند
* شانه نتواند گشودن طره شمشاد را
شعر کامل
صائب تبریزی
* مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
* که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست
شعر کامل
حافظ