عطار_الهی نامهبخش چهاردهم (فهرست)

شمارهٔ 14-(12) حکایت محمد عیسی با دیوانه

1. محمد ابن عیسی کز لطیفه

2. سبق بُرد از ندیمان خلیفه

3. مگر می‌رفت بر رخشی نشسته

4. سر افساری مرصّع تنگ بسته

5. غلامانش شده یک سر سواره

6. همه بغداد مانده در نظاره

7. ز هر کُنجی یکی می‌گفت این کیست

8. که بس با زینت و با زیب و بازیست

9. بره می‌رفت زالی با عصائی

10. چنین گفتا که کیست این مبتلائی

11. که حقّ از حضرتش مهجور کردست

12. بمکر از پیشِ خویشش دور کردست

13. که گر از خویش معزولش نکردی

14. بدین بیهوده مشغولش نکردی

15. شنید این راز مرد از هوشیاری

16. فرود آمد ازان مرکب بزاری

17. مُقّر آمد که حال من چنانست

18. که شرحش پیرزن را در زبانست

19. بگفت این و بتوبه راه برداشت

20. بکلّی دل ز مال و جاه برداشت

21. نگونساری خویشش چون یقین شد

22. بکُنجی رفت و از مردانِ دین شد

23. بسی تو خواجگی کردی نهانی

24. گدائی، خواجگی کردن ندانی

25. بیک جَو چو نداری حکم بر خویش

26. که نتوانی جَوی دادن بدرویش

27. چو نتوانی که برخود حکم رانی

28. چگونه بر کسی دیگر توانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* معلّم چون تو شوخی را ندانست
* بجز درس جفا تعلیم کردن
شعر کامل
جامی
* حافظ چو آب لطف ز نظم تو می‌چکد
* حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
شعر کامل
حافظ
* دل اگر دیوانه شد دارالشفای صبر هست
* می‌کنم یک هفته‌اش زنجیر و عاقل می‌شود
شعر کامل
وحشی بافقی