عطار_الهی نامهبخش پانزدهم (فهرست)

شمارهٔ 13-(11) حکایت آن مرد که صرّۀ در میان درمنه یافت

1. برای درمنه برخاست آن پاک

2. درمنه چون برون می‌کرد از خاک

3. برون افتاد حالی صرّهٔ زر

4. ازان غم دست می‌زد سخت بر سر

5. بحق گفتا که کردی تیره روزم

6. چه خواهم از تو؟ چیزی تا بسوزم

7. چرا چیزی دهی از پیشگاهم

8. که در حالم بسوزد، می‌نخواهم

9. من از تو عدل می‌خواهم ستم نه

10. درمنه بایدم امّا درم نه

11. اگر تو همّتی داری چو مردان

12. بهمّت خویشتن را مرد گردان

13. ز شاهت گر امید زرّ و سیمست

14. دل و جان ترا پیوسته بیمست

15. چرا باید طلب کردن زر و سیم

16. چو آخر جانت باید کرد تسلیم

17. بترک سیم و زر گو، جان نگه دار

18. که جان بهتر بسی از سیمِ بسیار

19. چنین آوازهٔ محمود ازان یافت

20. که جان او ز درویشی نشان یافت

21. که گر در ملک کردی کِبر پیشه

22. نکردی خلق ذکر او همیشه

23. چو سلطان می‌شود از فقر مذکور

24. توانی شد تو هم در فقر مشهور

25. که شاهانی که سِرّ فقر دیدند

26. پناه از سایهٔ زالی گزیدند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با تو گستاخی است گفتن ترک بدخویی نمای
* با دل خود گفته ایم آیینه را بی زنگ ساز
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید
* این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
شعر کامل
حافظ
* زبان خامه ندارد سر بیان فراق
* وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
شعر کامل
حافظ