عطار_الهی نامهبخش بیست و یکم (فهرست)

شمارهٔ 10-(8) سؤال کردن سائل از مجنون

1. بمجنون گفت آن یاری ز یاری

2. که لیلی را تو چندین دوست داری

3. بدو گفتا بحقّ عرش و کرسی

4. که گر من دوستش دارم چه پرسی

5. رفیقش گفت چندین شعر گفتن

6. شبانروزیت نه خوردن نه خفتن

7. میان خاک و خون بودن بزاری

8. چه بودست این همه بر دوستداری؟

9. جوابش دادکان بگذشت اکنون

10. که مجنون لیلی و لیلیست مجنون

11. دوئی برخاست اکنون از میانه

12. همه لیلیست، مجنون بر کرانه

13. چو شیر و مَی بهم پیوسته گردند

14. ز نقصان دو بودن رسته گردند

15. یکی چون آشکارا گشت اینجا

16. دوئی را نیست یارا گشت اینجا

17. اگر هستی بجان او را خریدار

18. چو تو گم گشتی او آمد پدیدار

19. چنان گم شو که دیگر تا توانی

20. نیابی خویش را در زندگانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
* همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شعر کامل
حافظ
* نیست ممکن از زبان خوش کسی نقصان کند
* چرب نرمی غوطه در شکر دهد بادام را
شعر کامل
صائب تبریزی
* دنیا که جسر آخرتش خواند مصطفی
* جای نشست نیست بباید گذار کرد
شعر کامل
سعدی