شمارهٔ 29-حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد
1. کرد آن بازاریی آشفته کار
2. از سر عجبی سرایی زر نگار
3. عاقبت چون شد سرای او تمام
4. دعوتی آغاز کرد از بهر عام
5. خواند خلقی را به صد ناز و طرب
6. تا سرای او ببینند ای عجب
7. روز دعوت ، مرد بیخود میدوید
8. از قضا دیوانهای او را بدید
9. گفت خواهم این زمان کایم به تگ
10. بر سرای تو ریم ای خام رگ
11. لیک مشغولم، مرا معذور دار
12. این بگفت و گفت زحمت دور دار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده