غزل شمارهٔ 2
1. در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب
2. نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب
3. ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت
4. خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب
5. تن یکی خانۀ ویرانی و بی سامانی ست
6. نتوان داشت در او جان و روان را به فریب
7. گر چه پیوستۀ جان است تن تیره، ولیک
8. شاخ را نیست خبر هیچ ز بویایی سیب
9. گر چه از جان به شکوه است و به نیرو، هر تن
10. جان نگیرد ز تن تیره به زیبای زیب
11. دیدۀ جان خرد است و روشش اندیشه
12. ناید از کوری و کری تنش هیچ آسیب
13. چشم جان روشن و بیناست ز نزدیک و ز دور
14. پای اندیشه روان است بر افراز و نشیب
15. بی گمان باش خردمند، که در راه یقین
16. خردت راست رود با تو، گمانت به وُریب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده