بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1002

1. ز شرم سرنوشتی‌کز ازل بنیاد من دارد

2. عرق در چین پیشانی زمین آبکن دارد

3. بساط ناز می‌پردازم اما ساز فرصت‌کو

4. مه اینجا پیشتر ز آرایش دامن شکن دارد

5. به‌این‌فرصت‌بضاعت‌هرچه‌داری‌رفته‌گیر ازکف

6. گمانی هم ‌کزین بازیچه بردی باختن دارد

7. وفا جز سوختن آرایش دیگر نمی‌خواهد

8. همین داغست اگرشمع بساط مالگن دارد

9. خموشی چشمهٔ جوشست دریای معانی را

10. مدد از سرمه دارد چون قلم هرکس سخن دارد

11. به این نیرنگ تاکی خفّت افلاس پوشیدن

12. فلک صد رنگ می‌گرداند و یک پیرهن دارد

13. پی یک لقمه در مهمانسرای عالم حاجت

14. هوس تا دست شوید آبروها ریختن دارد

15. بهار عمر باید در خزان‌کردن تماشایش

16. گل شمعی ‌که ما داریم در چیدن چمن دارد

17. به جایی واکشیدی‌کز سلامت نیست آثاری

18. تو مست خواب و این ویرانه دیوارکهن دارد

19. دو روزی عذرخواه نالهٔ دل بایدم بودن

20. غریبی در دیار بیکسی یاد وطن دارد

21. اگر از غیرت طبع قناعت آگهی بیدل

22. به سیلی تا رسد کارت طمع‌ کردن زدن دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به هر صورت که باشد عشق دل را می دهد تسکین
* که بهر کوهکن از سنگ شیرین می شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* آدمی مخفیست در زیر زبان
* این زبان پرده‌ست بر درگاه جان
شعر کامل
مولوی
* من گدا و تمنای وصل او هیهات
* مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
شعر کامل
حافظ