غزل شمارهٔ 1116
1. به محفلیکه فضولی قدح به دست نگیرد
2. خمار اگر عسس آید برون که مست نگیرد
3. بساز با دل خرسندی از جهان تعین
4. که چون کلاهش اگر بشکنی شکست نگیرد
5. به رنگی آینه پردازده که تا به قیامت
6. جریدهات چو عدم نقش هرچه هست نگیرد
7. گشاد دستو دل است انجمنطرازی مشرب
8. کس این قدح بهکف آستینپرست نگیرد
9. دگر امید چه دارد به صیدگاه تخیل
10. کسی که ماهی بحر گمان به شست نگیرد
11. کجاست جز سر تسلیم ما به راه محبت
12. فتادهای که کسش جز غبار دست نگیرد
13. به صیدگاه طلب مگسل از رسایی همت
14. که غیر عقدهٔ دل رشته چون گسست نگیرد
15. ندید قطره ز قعر محیط غیر فسردن
16. چه ممکن استکه دل در جهان پست نگیرد
17. سیه مکن ورق امتحان آینه بیدل
18. که مشق خامهٔ سعی نفس نشست نگیرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده