بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1130

1. زبان به‌کام خموشی‌ کشد بیانش و لرزد

2. نگه ز دور به حیرت دهد نشانش ولرزد

3. نگه نظاره‌ کند از حیا نهانش و لرزد

4. زبان سخن‌ کند از تنگی دهانش و لرزد

5. چه شوکت است ادبگاه حسن را که تبسم

6. ببوسد از لب موج‌گهر دهانش و لرزد

7. قلم چگونه دهد عرض دستگاه توهم

8. که فکر مو شود ازحیرت میانش و لرزد

9. دمی‌که آرزوی دل به عرض شوق توکوشد

10. گره چو شمع شود ناله بر زبانش و لرزد

11. خیال ما کند آهنگ سجدهٔ سر راهت

12. برد تصور از آنسوی آسمانش و لرزد

13. نظربه طینت بیتاب عاشق اینهمه سهل است

14. که همچو مو ج شود ناله برزبانش ولرزد

15. عجب مدار ز نیرنگ اختراع مروت

16. که همچوآه زدل بگذرد سنانش ولرزد

17. بود ترحم عشقت به حال ناکسی من

18. چو مشت خس‌ که ‌کند شعله امتحانش و لرزد

19. به محفل تو که اظهار مدعاست تحیر

20. نفس در آینه پنهان کند فغانش و لرزد

21. به وصل وحشتم از دل نمی‌رود چه توان کرد

22. که سست مشق رسد تیر بر نشانش و لرزد

23. به عافیت نی‌ام ایمن ز آفتی‌ که ‌کشید

24. چون آن غریق ‌که آرند بر کرانش و لرزد

25. ز بسکه شرم سجودش گداخت پیکر بیدل

26. چو عکس آب نهد سر بر آستانش و لرزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم
* هرچند درین عهد خریدار ندارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* میگساری که لب و چشم تو بیند، داند
* که چرا از نظرم شکر و بادام افتاد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
* هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
شعر کامل
حافظ