غزل شمارهٔ 1201
1. ما راکه نفس آینه پرداخته باشد
2. تدبیر صفا حیرت بیساخته باشد
3. فرداست که زیر سپر خاک نهانیم
4. گو تیغ تو هم به سپهر آخته باشد
5. تسلیم سرشتیم رعونت چه خیال است
6. مو تا به کجا گردنش افراخته باشد
7. با طینت ظالم چه کند ساز تجرّد
8. ماری به هوس پوستی انداخته باشد
9. شور طلب از ما به فنا هم نتوان برد
10. خاکستر عاشق قفس فاخته باشد
11. بی بوی گلی نیست غبار نفس امروز
12. یاد که در اندیشهٔ ما تاخته باشد
13. دلدار گذشت و خبر از دل نگرفتیم
14. این آینهای نیست که نگداخته باشد
15. از شرم نثار تو به این هستی موهوم
16. رنگی که ندارم چقدر باخته باشد
17. بیدل به هوس دامنت ازکف نتوان داد
18. ای کاش کسی قدر تو نشناخته باشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده