بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1202

1. چشمی‌ که بر آن جلوه نظر داشته باشد

2. یارب به چه جرات مژه برداشته باشد

3. هر دل‌که ز زخم تو اثر داشته باشد

4. صد صبح‌گل فیض به بر داشته باشد

5. عمری‌ست دکان نفس سوخته‌گرم است

6. ازآه من آیینه خبر داشته باشد

7. با پرتو خورشید کرم سهل حسابی‌ست

8. گر شبنم ما دامن تر داشته باشد

9. دل توشه‌کش وهم حباب‌ست درین بحر

10. امید که آهی به جگر داشته باشد

11. جا بر سر دوش است‌کسی راکه درین بزم

12. با ما چو سبو دست به سر داشته باشد

13. ازتیغ نگاهت دل آیینه دو نیم است

14. هرچند ز فولاد سپر داشته باشد

15. ما را به ادبگاه حضورت چه پیام است

16. قاصد مگر از خویش خبر داشته باشد

17. از وحشت ما بر دل کس نیست غباری

18. یک ذره تپیدن چقدر داشته باشد

19. ای بیخبر از عشق مجو ساز سلامت

20. جز سوختن آتش چه هنر داشته باشد

21. ناکام فسردیم چو خون در رگ یاقوت

22. رنگی ندمیدیم‌که پر داشته باشد

23. بیدل خلف سلسلهٔ عبرت امکان

24. جز مرگ چه از ارث پدر داشته باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
* آری شود ولیک به خون جگر شود
شعر کامل
حافظ
* گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
* از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
شعر کامل
سعدی
* عشق یکرنگی تقاضا می کند وین روشن است
* ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را
شعر کامل
جامی