بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1294

1. رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند

2. خاکستری ز قافلهٔ اعتبار ماند

3. از ما به خاک وادی الفت سواد عشق

4. هرجا شکست آبله دل یادگار ماند

5. دل را تپیدن از سرکوی تو برنداشت

6. این‌گوهر آب‌گشت و همان خاکسار ماند

7. وضع حیاست دامن فانوس عافیت

8. از ضبط خود چراغ ‌گهر در حصار ماند

9. مفت نشاط هیچ اگر فقر و گر غنا

10. دستی نداشتم که بگویم ز کار ماند

11. زنهار خو مکن به‌گرانجانی آنقدر

12. شد سنگ ناله‌ای که درین ‌کوهسار ماند

13. فرصت نماند و دل به تپش همعنان هنوز

14. آهو گذشت و شوخی رقص غبار ماند

15. هرجا نفس به شعلهٔ تحقیق سوختیم

16. کهسار بر صدا زد و مشتی شرار ماند

17. پیری سراغ وحشت عمر گذشته بود

18. مزدور رفت دوش هوس زیر بار ماند

19. نگذاشت حیرتم که گلی چینم از وصال

20. از جلوه تا نگاه یک آغوش‌وار ماند

21. خودداری‌ام به عقدهٔ محرومی آرمید

22. در بحر نیز گوهر من برکنار ماند

23. مژگان ز دیده قطع تعلق نمی کند

24. مشت غبار من به ره انتظار ماند

25. بیدل ز شعله‌ای که نفس برق ناز داشت

26. داغی چو شمع کشته به لوح مزار ماند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با ما بساز یکنفس آخر که همچو عود
* ما را بسوخت مطربهٔ پرده‌ساز باز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* عقل بیچارست در زندان عشق
* چون مسلمانی به دست کافری
شعر کامل
سعدی
* اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود
* شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
شعر کامل
سعدی