غزل شمارهٔ 1333
1. گرد عجزم، خوشخرامان سرفرازم کردهاند
2. سجدهواری داشتم گردونطرازم کردهاند
3. رنگی از شوخی ندارد حیرت آیینهام
4. اینقدرها گلرخان تعلیم نازم کردهاند
5. صافی دل بیخودی پیمانهای در کار داشت
6. کز شعور هر دو عالم بینیازم کردهاند
7. نیستی سرچشمهٔ توفان هستی بوده است
8. چون طلسم خاک خلوتگاه رازم کردهاند
9. پیش از این صد رنگ، رنگآمیزی دل داشتم
10. این زمان یک نالهٔ بیدرد سازم کردهاند
11. سجده فرسود خم تسلیم اوضاع خودم
12. هم ز جیب خویش محراب نمازم کردهاند
13. چشم شوق الفت آغوش است سرتا پای من
14. سخت حیرانم به دیدار که بازم کردهاند
15. از هجوم برقتازیهای ناز آگه نیام
16. اینقدر دانم که رحمی بر نیازم کردهاند
17. بیدلیهایم دلیل امتحان بیغشیست
18. نیستم قلب آشنا از بس گدازم کردهاند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده