غزل شمارهٔ 137
1. الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را
2. به قدر آرزوی ما شکستیکجکلاهان را
3. بهمحشرگر چنین باشد هجوم حیرت قاتل
4. چو مژگان بر قفا یابند دست دادخواهان را
5. چهامکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد
6. فریب سرمهنتوان داداینمژگان سیاهانرا
7. رعونت مشکل استاز مزرع ما سربرون آرد
8. که پامالی بود بالیدن این عاجزگیاهان را
9. گواهی چون خموشی نیست بر معمورهٔ دلها
10. سواد دلگشایی سرمه بس باشد صفاهان را
11. زشوخیهای جرمخویش میترسمکهدر محشر
12. شکست دل به حرف آرد زبان بیگناهان را
13. توان زد بیتأمل صد زمین و آسمان برهم
14. کف افسوس اگر باشد ندامت دستگاهان را
15. نشانها نقش بر آب است در معمورهٔ امکان
16. نگین بیهوده در زنجیر دارد نام شاهان را
17. درینگلشنکهٔکسر رنگتکلیف هوسدارد
18. مژه برداشتنکوهی است استغنا نگاهان را
19. صدایی از درایکاروان عجز میآید
20. که حیرت، هم به راهی میبردگمکرده راهان را
21. مزاج فقر ما باگرم وسرد الفت نمیگیرد
22. هوایی نیست بیدل سرزمین بیکلاهان را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده