بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1405

1. نشد آنکه شعلهٔ وحشتی به دل فسرده فسون‌کند

2. به زمین‌تپم به فلک روم چه جنون ‌کنم‌که جنون‌ کند

3. به فسانهٔ هوس طرب‌، تهی از خودیم و پر از طلب

4. چه دمد ز صنعت صفر نی بجز اینکه ناله فزون ‌کند

5. به خیال‌ گردش چشم او چمنی‌ست صرف غبار من

6. که ز دور اگر نظرم‌کنی مژه‌ کار بوقلمون‌ کند

7. ز جراحت دل ناتوان به خیال او ندهم نشان

8. که مباد آن کف نازنین به فسوس ساید و خون کند

9. به چنین زبونی دست و دل‌، ز صنایع املم خجل

10. که سر خسی اگرش دهم به هزار خانه ستون کند

11. کف پا عروج جبین شود، بن خاک عرش برین شود

12. شود آنچنان و چنین شود که علاج همت دوا کند

13. نه فسانه‌ساز حلاوتی‌، نه ترانه مایهٔ عشرتی

14. به فسون ز پردهٔ‌ گوش ما چه امید پنبه برون‌ کند

15. نزدم ز قسمت خشک و تر، به تردد هوس دگر

16. که نهال بخت سیاه اگر گلی آورد شبیخون کند

17. چمن تحیر بیدلم‌که سحاب رشحهٔ خامه‌اش

18. به تأملی گهر افکند سر قطره‌ای که نگون کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* افتاده را دوباره فکندن کمال نیست
* آن را که خاک راه تو شد بر زمین مزن
شعر کامل
صائب تبریزی
* طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
* ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است
شعر کامل
فروغی بسطامی
* چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
* همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
شعر کامل
حافظ