بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1406

1. باز مخمور است دل تا بیخودی انشا کند

2. جام در حیرت زند ایینه را مینا کند

3. زندگانی ‌گو مده از نقش موهومم نشان

4. عکس را غم نیست‌ گر آیینه استغنا کند

5. رفته‌ایم از خود به دوش آرمیدن چون غبار

6. آه از آن روزی‌ که بیتابی طواف ما کند

7. ناله شو تا از هوای فامت او بگذری

8. هرکه از خود رفت سیر عالم بالا کند

9. انجمن‌پرداز وهمم چون حباب از خامشی

10. به که بگشایم لبی تا از خودم تنها کند

11. مگذر از کوشش مبادا روزگار حیله‌جو

12. پایمال راحتت چون صورت دیبا کند

13. در عدم ما نیز یاد زندگی خواهیم‌ کرد

14. شعلهٔ خاموش اگر یاد تپیدنها کند

15. بار تسلیمی اگر چون سایه یابد پیکرم

16. تا در او خاک عالم را جبین فرسا کند

17. نالهٔ دردی به ساز خامشی گم گشته‌ام

18. شوق غماز است می‌ترسم مرا پیدا کند

19. بی‌طواف خویش در بزم‌ وصالش بار نیست

20. در دل دریا مگر گرداب راهی واکند

21. ای‌خوش آن‌شور طرب‌جوش خمستان فنا

22. کز گداز خود دل هر ذره را مینا کند

23. سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را

24. هرکه چون بیدل طواف‌ گوشهٔ دلها کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به آن رخسار گندم‌گون جمالت راست بازاری
* که قرص آفتاب آنجا نمی‌ارزد به یک ارزن
شعر کامل
محتشم کاشانی
* نیلوفر ریاض ریاضت رخ من است
* از سیلی که می‌خورم از دست روزگار
شعر کامل
محتشم کاشانی
* از چو من آزاده‌ای الفت بریدن سهل نیست
* می‌رود با چشم گریان سیل از ویرانه‌ام
شعر کامل
رهی معیری