غزل شمارهٔ 1679
1. سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار
2. از پر طاووس دامن بر کمر دارد بهار
3. شبنم ما را به حیرت آب میباید شدن
4. کز دل هر ذره توفانی دگر دارد بهار
5. رنگ دامن چیدن و بوی گل از خود رفتنست
6. هر کجا گل میکند برگ سفر دارد بهار
7. جلوه تا دیدی نهان شد رنگ تا دیدی شکست
8. فرصت عرض تماشا اینقدر دارد بهار
9. محرم نبض رم و آرام ما عشق است و بس
10. از رگ گل تا خط سنبل خبر دارد بهار
11. ای خرد چون بوی گل دیگر سراغ ما مگیر
12. درجنون سرداد ما را تا چه سر دارد بهار
13. سیر این گلشن غنیمت دان که فرصت بیش نیست
14. در طلسم خندهٔ گل بال و پر دارد بهار
15. بویگل عمریست خونآلودهٔ رنگست و بس
16. ناوکی از آه بلبل در جگر دارد بهار
17. لاله داغ و گل گریبانچاک و بلبل نوحهگر
18. غیر عبرت زین چمن دیگر چه بردارد بهار
19. زندگی میباید اسباب طرب معدوم نیست
20. رنگ هر جا رفته باشد در نظر دارد بهار
21. زخم دل عمریست درگرد نفس خواباندهام
22. در گریبانی که من دارم سحر دارد بهار
23. کهنه درس فطرتیم ای آگهی سرمایگان
24. چند روزی شد که ما را بیخبر دارد بهار
25. چند باید بود مغرور طراوت های وهم
26. شبنمستان نیست بیدل چشم تر دارد بهار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده