غزل شمارهٔ 1913
1. گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ
2. شیشهٔ نشکسته باید خواست تاوانش ز سنگ
3. بر سر مجنون کلاهی گر نباشد گو مباش
4. عزتی دیگر بود همچون نگیندانش ز سنگ
5. ناز پرورد خیال جور طفلانیم ما
6. سایه دارد بر سر خود خانه وبرانش ز سنگ
7. با نگاهش بر نیاید شوخی خواب گران
8. چون شرر بگذشت آخر تیر مژگانش ز سنگ
9. گر شرار ما به کنج نیستی قانع شود
10. تا قیامت میکشد روغن چراغانش ز سنگ
11. مدّ احسانی که گردون بر سر ما میکشد
12. هست طوماریکه دارد مُهر عنوانش ز سنگ
13. همچوگندم میکشد هرکس درین هفت آسیا
14. آنقدر رنجیکه بر میآورد نانش ز سنگ
15. سخت جانی چنگ اقبالیست با شاهین حرص
16. تا کشد گوهر ندارد چاره میزانش ز سنگ
17. پای خوابآلود تمکین کسب مجنون مرا
18. همچو کوه افتاد آخر گل به دامانش ز سنگ
19. حیف دل کز غفلتت باشد غبار اندود جسم
20. میتوان کردن به رنگ شیشه عریانش ز سنگ
21. شوق من بیدل درین کهسار پرافسرده کیست
22. نالهای دارم که میبالد نیستانش ز سنگ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده