بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1973

1. ازکتاب آرزو بابی دگر نگشوده‌ام

2. همچو آه بیدلان سطری به خون آلوده‌ام

3. موج را قرب محیط از فهم معنی دور داشت

4. قدردان خود نی‌ام از بسکه با خود بوده‌ام

5. بی‌دماغی نشئهٔ اظهارم اما بسته‌اند

6. یک جهان تمثال بر آیینهٔ ننموده‌ام

7. گر چراغ فطرت من پرتو آرایی‌ کند

8. می‌شود روشن سواد آفتاب از دوده‌ام

9. داده‌ام از دست دامان گلی کز حسرتش

10. رنگ‌ گردیده‌‌ست هر گه دست بر هم سوده‌ام

11. در عدم هم شغل هستی خاک من آوارگیست

12. تا کجا منزل‌ کند گرد هوا فرسوده‌ام

13. بر چه امید است یارب اینقدر جان‌ کندنم

14. من که خجلت مزدتر از کار نافرموده‌ام

15. نی به دنیا نسبتی دارم نه با عقبا رهی

16. ناامیدی در بغل چون کوشش بیهوده‌ام

17. اینقدر یارب پر طاووس بالینم‌ که کرد

18. بسته‌ام صد چشم اما یک مژه نغنوده‌ام

19. دستگاه نقد هر چیز از وفور جنس اوست

20. خاک بر سرکرده باشم‌ گر به خویش افزوده‌ام

21. بیدل از خاکستر من شعله جولانی مخواه

22. اخگری در دامن فرسودگی آسوده‌ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مهر از سر نامه برگرفتم
* گفتی که سر گلابدانست
شعر کامل
سعدی
* پیری اگر چه گوهر دندان ز من گرفت
* شادم که بی نیاز مرا از خلال کرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد
* خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد
شعر کامل
صائب تبریزی