غزل شمارهٔ 1998
1. یاد من کردی به سامانگشت ناز هستیام
2. نام دل بردی قیامت کرد ساز هستیام
3. تخم عجزم پرتنک سرمایهٔ نشو و نماست
4. سجدهای میدانم و بس نو نیاز هستیام
5. تنگ ظرفی احتیاطم ورنه مانند حباب
6. بحر میبالد زآغوش گداز هستیام
7. همچو شمعم هر نگه داغی دگر ایجاد کرد
8. اینقدر یارب که فرمود امتیاز هستیام
9. من هم از موهومی ساز نفس غافل نیام
10. تاکجا خواهد دمید افسون طراز هستیام
11. صبحم و در پردهٔ شب زندگانی می کنم
12. بینفس خوابیدهاست افسانه ساز هستیام
13. گر همه توفان شوم کیفیتم بیپرده نیست
14. عشق درگوش عدم خواندهست راز هستیام
15. ای شرار رفته از خود پر به بیرنگی مناز
16. دیدهام رنگی که من هم بینیاز هستیام
17. سایه را بر خاک ره پیداست ترجیح عروج
18. اینقدر من نیز بیدل سر فراز هستیام
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده