غزل شمارهٔ 2126
1. بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم
2. جامها در گردش آید گر به خود جنبد پرم
3. گرد بادم، مستیام موقوف کوه و دشت نیست
4. هر کجا گردید سر در گردش آمد ساغرم
5. تازه است از من بهار سنبلستان خیال
6. جوهر آیینهٔ زانو بود موی سرم
7. موج بر هم خورده دارد عرض سامان حباب
8. میتوان تعمیر دل کرد از شکست پیکرم
9. وحشت آفاق در گرد سحر خوابیده است
10. میکند خلقی جنون تا من گریبان میدرم
11. با خیال جلوهٔ خورشید افتادهست کار
12. همچو شبنم میکند بال از نگه چشم ترم
13. نیستم بی سعی وحشت با همه افسردگی
14. بلبل تصویرم و تا رنگ دارم میپرم
15. حیرتم حیرت ز نیرنگ بد و نیکم مپرس
16. برده است آیینه گشتن در جهان دیگرم
17. نالهٔ عجزم من و بیطاقتیهای محال
18. اینقدر آتش دل بیمار زد در بسترم
19. صرفهای آرام نتوان برد در تسخیر من
20. خس به چشم دام میافتد ز صید لاغرم
21. تا به کی بینم به چشم بسته داغ سوختن
22. همچو اخگر کاش مژگان واکند خاکسترم
23. از خط لعل که امشب سرمه خواهد یافتن
24. می پرد بیدل به بال موج چشم ساغرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده