غزل شمارهٔ 2254
1. از عزت و خواری نه امید است نه بیمم
2. منگوهر غلتان خودم اشک یتیمم
3. دل نیست بساطی که فضولی رسد آنجا
4. طور ادبم سرمهٔ آوازکلیمم
5. هرچند سر و برک متاع دگرم نیست
6. زین گرد نفس قافلهٔ ملک عظیمم
7. از نعمت بیخواست به کفران نتوان زد
8. محتاج نیام لیککریم استکریمم
9. از سایهٔ گم گشته مجویید سیاهی
10. شستندبه سر چشمهٔخورشید گلیمم
11. بالیدن من تا ندرد جامهٔ آفاق
12. باریکتر از ریشهٔ تحقیق جسیمم
13. چشمی نگشودمکه به زخمی نتپیدم
14. عمریست چو عبرت به همین کوچه مقیمم
15. با تیغ طرف گشتهام از دست سلامت
16. چون شمع به هر جا سر خویش است غنیمم
17. بیدرد سری نیست سحر نیز درین باغ
18. صندل به جبین میوزد از دور نسیمم
19. چون خوشهٔگندمچهدهمعرض تبسم
20. از خاک پیامآور دلهای دو نیمم
21. بیدل نیام امروز خجالتکش هستی
22. چون چرخ سر افکندهٔ ادوار قدیمم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده