غزل شمارهٔ 2332
1. نسخهٔ هیچیم، وهمی از عدم آوردهایم
2. ما و من حرفی که میگردد رقم آوردهایم
3. خامشی بی آه و گفتوگوی باب ناله نیست
4. یک نفس سازیم و چندین زیر و بم آوردهایم
5. هیچ نقش از پردهٔ معدومی ما گل نکرد
6. یکقلم خاکستریم، آیینه کم آوردهایم
7. ای فلک از ما ضعیفان بیش از این طاقت مخواه
8. چون مه نو خویش را بر پشت خم آوردهایم
9. آفتابی کرد رنگ طاقت ما احتیاج
10. تا بهخاطر سایهٔ دست کرم آوردهایم
11. بر درت پیشانی خجلت شفیع ما بس است
12. سجدهای در بار ما گر نیست نم آوردهایم
13. عمرها نامحرم جیب تأمل تاختیم
14. تاکنون ما و خیالت سر بهم آوردهایم
15. کو تنزه سجدهای تا آبرو بندیم نقش
16. زحمتی بر خاک پایت از قسم آوردهایم
17. صبح ما روشن سواد نسخهٔ آرام نیست
18. سطر گردی در خیال از مشق رم آوردهایم
19. دست عجز ما صلای جلوهای دارد بلند
20. عرصه حیرانی است از مژگان علم آوردهایم
21. اینقدر رقص سپند ما بهامید فناست
22. ناله در باریم اما سرمه هم آوردهایم
23. سعی ما واماندگان سر منزلی دیگر نداشت
24. همچو لغزش زور بر نقش قدم آوردهایم
25. همت ما چون سحر منتکش اسباب نیست
26. اینقدر هستی که داریم از عدم آوردهایم
27. حاصل جمعیت اسباب جز عبرت نبود
28. مفت ما بیدل که مژگانی بهم آورده ایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده