غزل شمارهٔ 2360
1. خلوتپرست گوشهٔ حیرانی خودیم
2. یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم
3. ما را چو صبح باگل تعمیرکار نیست
4. مشتی غبار عالم ویرانی خودیم
5. لاف بقا و زندگی رفته نازکیست
6. لنگر فروش کشتی توفانی خودیم
7. موگشتهایم و نقش خیال تو مشق ماست
8. حیران صنعت قلم مانی خودیم
9. پر هرزه بود چشمگشودن دین بساط
10. چون شمع جمله اشک پشیمانی خودیم
11. جمعیت از غبار هوای رمیده است
12. صبح جنون بهار پریشانی خودیم
13. چون اشک راز ما به هزار آب شستهاند
14. آیینهٔ خجالت عریانی خودیم
15. خاک فسرده خواری جاوید میکشد
16. عمریست پایمال تنآسانی خودیم
17. دیوار رنگ منع خرام بهار نیست
18. ای خام فطرتان همه زندانی خودیم
19. بیدل چوگردباد ز آرام ما مپرس
20. عمریست درکمند پرافشانی خودیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده