غزل شمارهٔ 2361
1. عزت کلاه بی سر و سامانی خودیم
2. صد شعله نازپرور عریانی خودیم
3. آیینه نقشبند گل امتیاز نیست
4. محو خیال خانهٔ حیرانی خودیم
5. گوهر خمار بستر و بالین نمیکشد
6. سر درکنار زانوی غلتانی خودیم
7. پر میزنیم و هیچ به جایی نمیرسیم
8. واماندههای وحشت مژگانی خودیم
9. دوران سر ز سبحهٔ ما کم نمیشود
10. وانگاه تر دماغ مسلمانی خودیم
11. با آفتاب ذره چه نسبت عیان کند
12. دلدار باقی خود و ما فانی خودیم
13. چون کوه ناله نیز ز ما سر نمیکشد
14. از بسکه زبر بارگرانجانی خودیم
15. پوشیدگی ز هیأت آفاق بردهاند
16. حیرت قبای چارهٔ عریانی خودیم
17. خاکستریم و شعله ما آرمیده نیست
18. آیینهٔ کمین پر افشانی خودیم
19. ما را ز تیره بختی ما میتوان شناخت
20. چون سایه یکقلم خط پیشانی خودیم
21. بیدل به جلوهگاه حقیقتکه میرسد
22. ما غافلان تصور امکانی خودیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده