بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2364

1. برکاغذ آتش زده هر چند سواریم

2. فرصت شمران قدم آبله داریم

3. چون شمع تلاش همه زین بزم رهایی است

4. گل می‌دمد آن خار که از پا به در آریم

5. دل مغتنم فرصت اقبال حضوریست

6. تا آینه با ماست تماشایی یاریم

7. گر دقت فطرت ورق خاک تکاند

8. ماییم که پیدا و نهان خط غباریم

9. روزی دو نفس‌ گرمی هنگامهٔ نازست

10. هر چند فروز‌یم همان شمع مزاریم

11. زهاد اگر غرهٔ نیرنگ بهشتند

12. ماهم پر طاووس به سر چون نگذاریم

13. کمفرصتی از ما نکند ننگ فضولی

14. پرواز در آتش فکن سعی شراریم

15. از وصل تعین به غلط‌ کرده فراهم

16. اجزای من و ما که بهم ربط نداریم

17. آن قطرهٔ خونی‌که بجوشیم بهم‌گر

18. بیگانه‌تر از توأمی دانهٔ باریم

19. کس جوهر ادراک بد و نیک ندارد

20. از آینه پرسید که ما با که دچاریم

21. باید الم خامهٔ نقاش کشیدن

22. بر هر سر رحمت سر صد قافله باریم

23. بیدل چه توان کرد به محرومی قسمت

24. ما خشک‌لبان ساغر دریا به کناریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
* گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
شعر کامل
حافظ
* به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست
* نبسته است کسی شاهراه دلها را
شعر کامل
صائب تبریزی
* رونق عهد شباب است دگر بستان را
* می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
شعر کامل
حافظ