بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2501

1. ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامان‌کن

2. چمن تا در برت غلتد حنایی را گریبان ‌کن

3. اثر پروردهٔ یاد نگاه اوست اجزایم

4. ز خاکم سرمه‌کش در دیده و عریان غزالان ‌کن

5. به‌ تمثال حباب از بحر تا کی منفعل باشی

6. دویی‌تا محو گردد خانهٔ آیینه ویران‌کن

7. درین گلشن‌ که بال افشانی رنگست بنیادش

8. توهم آشیانی در نوای عندلیبان کن

9. غبارت چون سحر در بال عنقا آشیان دارد

10. به ذوق امتحان رنگی اگر داری پر افشان‌کن

11. به ‌شور ما و من تا چند جوشد شوخی موجت

12. دمی در جیب خاموشی نفس دزیده توفان‌ کن

13. صفای عافیت تشویش صیقل برنمی‌ دارد

14. اگر آسودگی خواهی چو سنگ آیینه پنهان‌ کن

15. تحیر می‌زند موج از غبار عرصهٔ امکان

16. نم اشکی اگر در لغزش آیی ناز جولان ‌کن

17. شکوه همتت آیینه در ضبط نفس دارد

18. هوا را گر مسخر کرده‌ای تخت سلیمان‌ کن

19. ندارد قدردانی جز ندامت‌ کوشش همت

20. به دست سوده چندی خدمت طبع‌ پشیمان ‌کن

21. بهار هستی‌، انداز پر طاووس می‌خواهد

22. به یک مژگان گشودن سیر چندین چشم حیران ‌کن

23. چو صبح‌ از صنعت وارستگی غافل مشو بیدل

24. به‌چین دامنی طرح شکست رنگ امکان‌کن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست
* چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز
شعر کامل
حافظ
* نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
* قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نکنی
شعر کامل
حافظ
* فرو شوی ای معلّم لوح بیداد
* که یار این حرف پیش از مکتب آموخت
شعر کامل
جامی