غزل شمارهٔ 26
1. چهامکان استگرد غیرازین محفلشود پیدا
2. همان لیلی شود بیپرده تامحمل شود پیدا
3. غناگاه خطاب از احتیاج آگاه میگردد
4. کریم آواز ده کز ششجهت سایل شود پیدا
5. مجازاندیشیات فهم حقیقت را نمیشاید
6. محال است اینکه حق ازعالم باطل شود پیدا
7. نفس را الفت دل هم ز وحشت برنمیآرد
8. ره ما طی نگردد گر همه منزل شود پیدا
9. برون دل نفس را پرفشان دیدم ندانستم
10. کهعنقا چون شوداز بیضهگمبسمل شود پیدا
11. بهگوهر وارسیدن موجها برهم زدن دارد
12. جهانی را شکافی سینه تا یک دل شود پیدا
13. ره آوارگی عمریست میپویم نشد یارب
14. که چون تمثال یک آیینهوارم دل شود پیدا
15. ز محو عشق غیر از عشق نتوان یافت آثاری
16. بهدریا قطره خونگردیدگم مشکل شود پیدا
17. شهیدان ادبگاه وفا را خون نمیباشد
18. مگر رنگ حنایی ازکف قاتل شود پیدا
19. سواد کنج معدومی قیامت عالمی دارد
20. که هرکس هرکجاگمشد ازین منزل شودپیدا
21. به رنگی موج خلقی ازتپیدن آب میگردد
22. کزین دریا به قدریکگهر ساحل شود پیدا
23. نفس تا هست زین مزرع تلاش دانهٔ دلکن
24. کهاینگمگشتهگر پیداشود حاصل شود پیدا
25. به قدر آگهی آماده ا ست اسباب تشویشت
26. طبیعت باید اینجا اندکی غافل شود پیدا
27. درین دریا دل هر قطره گهر درگوهر دارد
28. اگر بر روی آب آید همان بیدل شود پیدا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده