غزل شمارهٔ 27
1. کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
2. که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا
3. تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل
4. چوطفلان خونخوری یکعمر تادندان شودپیدا
5. سحرتا شام باید تک زدن چون آفتاب اینجا
6. که خشکاری به چشم حرص این انبان شود پیدا
7. سحابکشت ما صد ره شکافد چشمگریانش
8. کهگندم یک تبسم با لب خندان شود پیدا
9. تلاش موج درگوهر شدن امید آن دارد
10. کهگرد ساحلی زبن بحر بیپایان شود پیدا
11. جنون هم جهدها بایدکه دامانش به چنگ افتد
12. دری صد پیرهن تا پیکر عریان شود پیدا
13. عیوب آید برون تاگلکند حسنکمال اینجا
14. کلف بیپردهگردد تا مه تابان شود پیدا
15. پریشان است از بیالتفاتی، سبحهٔ الفت
16. ز دل بستن مگر جمعیت باران شود پیدا
17. امان خواه ازگزند خلق درگرم اختلاطیها
18. که عقرب بیشتر در فصل تابستان شود پیدا
19. بنای وحشت این کهنه منزل عبرتی دارد
20. که صاحبخانهگر پیدا شود مهمان شود پیدا
21. زپیدایی به نام محض چون عنقا قناعتکن
22. فراغ اینجاکسی داردکزین عنوان شود پیدا
23. چوصبح آن به کهگمباشد نفس درگرد معدومی
24. وگر پیدا تواند گشت بالافشان شود پیدا
25. درین صحرا به وضع خضر باید زندگیکردن
26. نگردد گم کسی کز مردمان پنهان شود پیدا
27. حریفگوهر نایاب نبود سعی غواصان
28. مگر این کام دل از همت مردان شود پیدا
29. خیالات پری بیشیشه نقش طاق نسیانکن
30. محال استاینکههرجاجسمگم شدجان شودپیدا
31. تماشاگاه عبرت پا به دامن سیر میخواهد
32. نگه میباید اینجا توام مژگان شود پیدا
33. ردیف بار دنیا رنج عقبا ساختن بیدل
34. زگاو و خر نمیآید مگر انسان شود پیدا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده