غزل شمارهٔ 2702
1. فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری
2. به رنگ غنچه خوابی دیدهام ای صبح تعبیری
3. ندانم دل اسیرکیست اما اینقدر دانم
4. که درگرد نفس پیچیده است آواز زنجیری
5. جهان میدان آزادیست اما مرد وحشت کو
6. نبالید از نیستان تعلقها نیتیری
7. به مغروران طاقت بر نمیآیی مدارا کن
8. نیاز سرکشان دارد خم تسلیم شمشیری
9. دل غافل به خاک تیره برد آخرشکست خود
10. غبار زندگی هم بود اگر میکرد تعمیری
11. چه خواهدکرد با ما صافی آیینهٔ دلها
12. گرفتم آه من خون گشت و پیدا کرد تاثیری
13. نماز بیخودی تکلیف ارکان برنمیدارد
14. چو خون بسملم یک سجدهٔ شوق زمینگیری
15. نفس هر پر زدن گرد دو عالم رنگ و بو دارد
16. ز صید خود مشو غافل که داری طرفه نخجیری
17. به آسانی مدان آیینهٔ دیدارگردیدن
18. صفا در پردهٔ زنگار دزدیدهست شبگیری
19. من و مشق ندامتهاکه چون مژگان قربانی
20. نشد ظاهر ز چندین خانهام یک اشک تحریری
21. نمود معنی احوال من صورت نمیبندد
22. مگر سازد خیال موی مجنون کلک تصویری
23. شب مهتاب ذوق گریه دارد فیضها بیدل
24. کدامین بیخبر روغن نخواهد از چنین شیری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده