غزل شمارهٔ 294
1. ز برق این تحیرآب شد آیینهٔ دلها
2. که ره تا محمل لیلیست بیرونگرد محملها
3. کجا راحت، چه آسودنکه از نایابی مطلب
4. به پای جستجوچون آبله خونگشت منزلها
5. چه دنیا و چه عقبا، سد راه تست ای غافل
6. بیا بگذرکه از بهرگذشتنهاست حایلها
7. درین مزرع چه لازم خرمن آرای هوس بودن
8. دلیباید بهدستآری همین تخماست حاصلها
9. به دشت انتظارت از بیاض چشم مشتاقان
10. سفیدیکرد آخر راه از خود رفتن دلها
11. دماغی میرسانم از شکست شیشهٔ رنگی
12. به خون رفته پرواز دگر دارند بسملها
13. ز پاس آبروی احتیاج ما مشو غافل
14. به بازارکرم گوهر فروشانند سایلها
15. ندارد صید حسن از دامگاه عشق، آزادی
16. همان یکحلقهٔ آغوش مجنون است محملها
17. ما و من اثبات حق درگوش میآید
18. نوای طرفهای دارد شکست رنگ باطلها
19. خزانگلشن امکان بهارواجبی دارد
20. تراوش می کند حق از شکست رنگ باطلها
21. زبان شمع فهمیدم، ندارد غیر ازین حرفی
22. کهگر در خودتوان آتش زدن مفتاستمحفلها
23. تسلسل اینقدر در دور بیربطی نمیباشد
24. گرو از سبحه برد امروز برهم خوردن دلها
25. کنار عافیتگم بود در بحر طلب بیدل
26. شکست از موج ماگلکرد بیرون ریخت ساحلها
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده