غزل شمارهٔ 341
1. ز درد تشنهلبیها در این محیط سراب
2. دلی گداختهایم و رسیدهایم به آب
3. تأملیکه چه دارد تلاش محرمیات
4. شکست آینه را جلوهکردهاند خطاب
5. حصول ریشهٔ آمال سر به سرپوچ است
6. تلاش موج چه خرمنکند به غیرحباب
7. فسانهٔ دل پر خون شنیدنی دارد
8. به دوش شعله جرس بسته است اشککباب
9. اگر تبسم گل ابروی ادا دزدد
10. شکست بال شود بهر بلبلان محراب
11. خیال نرگس مست تو بیخودی اثر است
12. وگرنه دیدهٔ بختم نداشت این همه خواب
13. به فیض دیدهٔ تر هیچ نشئه نتوان یافت
14. تو ساز میکدهکن، ما و این دو شیشه شراب
15. اگر به وادی امکان غبار بیآبیست
16. هجوم آبلهات ازکجا دماند حباب
17. نفس چه واکشد از پردهٔ توهم ما
18. که ساز در دل خاک است و بر هوا مضراب
19. درین محیط چو موج اینقدرتردد چیست
20. به رفتنی که ندارد درنگ پرمشتاب
21. کسی ز دام تعلق چسان برون تازد
22. شکستهگردن هر موج طوقی ازگرداب
23. مقیم انجمن نارساییام بیدل
24. به هرکجا نرسد سعیکس مرا دریاب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده