غزل شمارهٔ 342
1. ممسک اگربه عرض سخا جوشد ازشراب
2. دستی بلند میکند اما به زیرآب
3. طبعکرم فسردهٔ دست تهی مباد
4. برگشت عالمیست ستم خشکی سحاب
5. این است اگر سماجت ارباب احتیاج
6. رحم است بر مزاج دعاهای مستجاب
7. غارت نصیب حسرت درد محبتم
8. نگریست بیدلیکه زچشمم نبرد آب
9. دل آنقدرگریستکه غم هم به سیل رفت
10. آتش درآب غوطه زد از اشک اینکباب
11. افسانهسازی شرر و برق تا بهکی
12. گر مرد این رهی توهم از خود برون شتاب
13. یاران عبث به وهم تعلق فسردهاند
14. اینجاست چون نگه قدم از خانه در رکاب
15. صبح از نفسدو مصرعبرجسته خواند و رفت
16. دیوان اعتبار و همین بیتش انتخاب
17. خواهی نفس خیالکن و خواهگرد وهم
18. چیزی نمودهایم در آیینهٔ حباب
19. محویم و باعثی زتحیرپدید نیست
20. ای فطرت آبکرد وزما رفعکن حجاب
21. معنی چه وانماید از این لفظهای پوچ
22. پرتشنه است جلوه وآیینهها سراب
23. در بزم عشق، علم چه و معرفتکدام
24. تا عقل گفتهایم جنون میدرد نقاب
25. در عالمیکه یاد تو با ما مقابل است
26. آیینه میکشد به رخ سایه آفتاب
27. بیدل ز جوش سبزه در این ره فتاده است
28. بیچشم یک جهان مژه تهمتپرست خواب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده