غزل شمارهٔ 395
1. شب گریهام بهآن همه سامان شکست و ریخت
2. کزهرسرشک شیشهیتوفان شکست و ریخت
3. در راه انتظار توام اشک بود و بس
4. گرد مصیبتی که ز دامان شکست و ریخت
5. توفان دهر شورش آهم فرو نشاند
6. این گردباد گرد بیابان شکست و ریخت
7. از چشمت آنچه بر قدح میفتاده است
8. کس راکم اوفتاد بدینسان شکست و ریخت
9. اشکم ز دیده ریخت به حال شکست دل
10. مشکلغمی که عشق تو آسان شکست و ریخت
11. آخرچکید موج تبسم ز گوهرت
12. شور نمک نگر که نمکدان شکست و ریخت
13. عمری عنان گریه کشیدم ولی چه سود
14. آخر به دامنم جگرستان شکست و ریخت
15. باید به نقش پای تو سیر بهارکرد
16. کاینبرگ ازآن نهال خرامان شکست و ریخت
17. گرداب خون ز هر دو جهان موج میزند
18. در چشم انتظارکه مژگان شکست و ریخت
19. در عالم خیال تو این غنچهوار دل
20. آیینه خانهٔ بهگرببان شکست وسبخت
21. ازخبش هرچه بود شکستیم وببختم
22. غیر از دل شکسته که نتوان شکست و ریخت
23. بیدل ز فیض عشق به مژگانگذشتهایم
24. در بیشهایکه ناخن شیران شکست و ریخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده