بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 401

1. گر همه در سنگ بود آتش جدایی دید و سوخت

2. وقت آن‌کس خوش که از مرکز جدا گردید و سوخت

3. دی من و دلدار ربط آب وگوهر داشتیم

4. این زمان باید ز قاصد نام او پرسید و سوخت

5. خاک عاشق جامهٔ احرام صد دردسر است

6. برهمن زین داغ صندل برجبین مالید و سوخت

7. ازتب و تاب سپند این بساط آگه نی‌ام

8. اینقدر دانم که در یاد کسی نالید و سوخت

9. حلقهٔ صحبت دماغ شعلهٔ جواله داشت

10. تا به خود پیچید تامل رنگ‌گردانید و سوخت

11. دوزخی نقد است وضع خودسری هشیار باش

12. شمع اینجا یک رگ گردن به خود بالید و سوخت

13. انفعال عالم بیحاصلی برق است و بس

14. چون نفس خلقی دکان سعی بیجا چید و سوخت

15. شبنم از خورشید تابان صرفه نتوانست برد

16. عالمی آیینه با رویت مقابل دید و سوخت

17. وصف لعلت از سخن پرداخت افکار مرا

18. بال موجی داشتم در گوهر آرامید و سوخت

19. برده بودم تا سر مژگان نگاه حسرتی

20. یاد خویت‌ کرد جرأت آتش اندیشید و سوخت

21. نخل من زین باغ حرمان نوبر رنگی نکرد

22. چون چنار آخر کف دستی به هم سایید و سوخت

23. اینقدر کز گرم و سرد دهر داغ عبرتم

24. شعله را باید به حالم تا ابد لرزید وسوخت

25. دوستان آخر هوای باغ امکانم نساخت

26. همچو داغ لاله دربرگ ‌گلم پیچید و سوخت

27. از جنون جولانی تحقیق این بیدل مپرس

28. شعلهٔ جواله‌ای بر گرد خود گردید و سوخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
* نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
شعر کامل
سعدی
* برو ای نرگس رعنا، تو به این چشم مناز
* ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز
شعر کامل
هلالی جغتایی
* گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
* چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
شعر کامل
حافظ