بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 412

1. بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت

2. رنگ از روی چمن چون باده ازپیمانه ریخت

3. حسرت وصل تو برد آسایش از بنیاد دل

4. پرتوشمعت شبیخونی درین ویرانه ریخت

5. فکر زلفت سینه‌چاکان را ز بس پیچیده است

6. می‌توان از قالب این قوم خشت شانه ریخت

7. خاک صحرا موج می‌شد ازتپیدنهای دل

8. چشم‌مستت‌خون‌این‌بسمل عجب‌مستانه ریخت

9. گر غبار خاطر شمعی نباشد در نظر

10. می‌توان صد صبح از خاکستر پروانه ریخت

11. عالمی را سرگذشت رفتگان ازکار برد

12. رنگ خواب محفل ما بیشتر افسانه ریخت

13. کرد وحشت زین بیابان مدتی‌گمگشته بود

14. گردباد امروز رنگ صورت دیوانه ریخت

15. ظالم از بی‌دستگاهی نیست بی‌تمهید ظلم

16. در حقیقت اره شمشیر است چون‌ندانه ریخت

17. سخت پابرجاست دور نشئهٔ مخموری‌ام

18. چون‌کمانم باید از خمیازه رنگ خانه ریخت

19. هرکجا بیدل مکافات عمل‌گل می‌کند

20. دیدهٔ‌دام از هجوم اشک خواهد دانه ریخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اول کسی که ریخته است آب روی من
* اشک است کش به خون جگر پروریده‌ام
شعر کامل
سلمان ساوجی
* عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
* هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
شعر کامل
حافظ
* لبش ندانم و خدش چگونه وصف کنم
* که این چو دانهٔ نارست و آن چو شعلهٔ نار
شعر کامل
سعدی