غزل شمارهٔ 429
1. زندگی سد ره جولان ماست
2. خاک ما گل کرده ی آب بقاست
3. با چنین بیدست و پاییهای عجز
4. بسمل ما را تپیدن خونبهاست
5. هرکجا سرو تو جولان میکند
6. چشمما چونطوققمری نقش پاست
7. خاک گشتیم و همان محو توایم
8. آینه رفت زخود و حیرت بجاست
9. مفت راحتگیر نرمیهای طبع
10. سنگ چون گردد ملایم مومیاست
11. شکوه سامانند، بیمغزان دهر
12. مایهٔ جام از تهیدستی صداست
13. این صدفها یک قلم بیگوهرند
14. عالمی دل دارد اما دل کجاست
15. از ضعیفی ، صید مایوس مرا
16. حلقهٔ فتراک محراب دعاست
17. در شرر آیینهٔ اشیا گم است
18. ابتدای هرچه بینی انتهاست
19. بابد ولگامعط از هستی گذشت
20. جاده دشت محبت اژدهاست
21. میفزاید وحشتانداز کمند
22. ناله در نایابی مطلب رساست
23. یاد روی کیست عیدگریه ام
24. طفل اشکم صد جمن رنگین قباست
25. گلفروش نازم از بیحاصلی
26. پنجهٔ بیکار دایم در حناست
27. بیدل از آفتنصیبان دلیم
28. خون شدن معراج طاقتهای ماست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده