غزل شمارهٔ 437
1. کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست
2. شور حاجت - نمک مایده استغناست
3. غره منشین به کمالی که کند ممتازت
4. بیشتر قطره گوهر شده ننگ دریاست
5. آن سوی چرخ برون آ ز خود و ساغر گیر
6. نشئهٔ می به دل شیشه همین رنگنماست
7. سجده ما نه چو زاهد بود !ز بیبصری
8. حلقه گردیدن ما حلقهٔ چشم میناست
9. قدمی رنجه کن از عشرت ما هیچ مپرس
10. خاک را جام طرب درخور نقش کف پاست
11. گوشهگیری نشود مانع پرواز هوس
12. این شرر گر همه در سنگ بود سر به هواست
13. حال بیساختهات جالب استقبال است
14. خواهد امروز شدن آنچه به فکرت فرداست
15. سجدهٔ دانه، چمنساز، نهال است اینجا
16. عجز اگر دست توگیرد سر افتاده عصاست
17. از سر دل نگذشتیم به چندین وحشت
18. نالههای جرس ما ز جرس آبله پاست
19. عجزسازیستکه دریاسگم است آهنگش
20. اشک اگر شیشه به کهسار زند ناله کجاست
21. قید اسباب به وارستگی ما چه کند
22. بویگل در جگر رنگ هم از رنگ جداست
23. یاد اوکردی و از خوبش نرفتی بیدل
24. گرعرق رخت به سیلت ندهد جای حیاست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده