غزل شمارهٔ 44
1. به خاک تیره آخر خودسریها میبرد ما را
2. چو آتشگردنافرازی ته پا میبرد ما را
3. غبار حسرت ما هیچ ننشست اززمینگیری
4. کههرکس میرود چونسایه از جامیبرد مارا
5. ندارد غارت ما ناتوانان آنقدرکوشش
6. غباریم وتپیدن ازکف ما میبرد ما را
7. بهگلزاریکه شبنم هم امید رنگ بو دارد
8. نگاه هرزه جولان بیتمنا میبرد ما را
9. گر از دیر وارستیم شوقعبه پیش آمد
10. تک وپوی نفس یاربکجاها میبرد ما را
11. به یستیهای آهنگ هلب خفتهست مفراجی.
12. نفسگر واگذارد، تا مسیحا میبرد ما را
13. در آغوش خزان ما دو عالم رنگ میبازد
14. ز خود رفتن بهچندین جلوه یکجا میبرد مارا
15. گسستن نیست آسان ربط الفتهای این محفل
16. چو شمع آتش عنانی رشته برپامیبرد ما را
17. دکانآرایی هستیگر این خجلتکند سامان
18. عرق تا خاک گردیذن به دریا میبرد ما را
19. اگر عبرت ره تحقیق مطلب سرکند بیدل
20. همین یک پیش پا دیدن به عقبا میبرد ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده