بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 446

1. یاد آن جلوه ز چشمم‌ گره اشک‌ گشاست

2. شوق دیدار پرستان چقدر آینه ‌زاست

3. نذر کویی ‌ست غبار به هوا رفته‌ ی من

4. باخبر باش که دنبالهٔ این سرمه‌رساست

5. پیری‌ام سر خط تحقیق فنا روشن‌ کرد

6. حلقهٔ قامت من عینک نقش‌ کف پاست

7. خلوت‌آرای خیال ادب دیداریم

8. هرکجا آینه‌ای هست غبار دل ماست

9. آنقدرسعی به آبادی ما لازم نیست

10. خانهٔ چشم به امداد نگاهی برپاست

11. خاک هم شوخی‌اندز غباری دارد

12. شرط افتادگی آن است ‌که نتوان برخاست

13. آتش از چهرهٔ زرین اثر زر ندهد

14. دین به دنیا مفروشید که دنیا دنیاست

15. غنچه زان پیش که آهنگ نفس ساز کند

16. جرس قافلهٔ رنگ طرب‌، یأس نو است

17. شوکت حسن‌ که لشکرکش نازست اینجا

18. عمرها شد صف مژگان بتان رو به قفاست

19. بینوا نیست دل از جوش‌کدورت بیدل

20. شیشه را سنگ ستم آینهٔ حسن صداست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ترا کارهای درشتست پیش
* گهی گرگ باید بدن گاه میش
شعر کامل
فردوسی
* کس از سر بزرگی نباشد به چیز
* کدو سر بزرگ است و بی مغز نیز
شعر کامل
سعدی
* آتشی بویی ز دلجویی نمی آید ز تو
* چشمه ام کاری به جز زاری نمی آید ز من
شعر کامل
رهی معیری