بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 493

1. سر خط درس‌کمالت منتخب دانی بس است

2. ازکتاب ‌ما و من سطر عدم‌خوانی‌ بس است

3. چند باید چیدن ای غافل بساط اعتبار

4. از متاع‌کار و بارت آنچه نتوانی بس است

5. تا درین محفل چراغ عافیت روشن کنی

6. پردهٔ فانوس‌ رازت چشم‌ قربانی بس است

7. ناتوان از خجلت اظهار هستی آب شد

8. از لباس ‌نیستی یک اشک عریانی بس است

9. رفته‌ای از خود اقامت آرزوییهات چند

10. نقش‌پایی‌گر درین وبرانه بنشانی بس است

11. عجز بنیادت گر از انصاف دارد پایه‌ای

12. از رعونت‌اینکه‌خود راخاک‌می‌دانی‌بس‌است

13. نیست از خود رفتن ما قابل بازآمدن

14. گر عناتها برنگردد رنگ‌گردانی بس است

15. در محیط انقلاب اعتبارات فنا

16. کشتی‌ درویش ما گر نیست‌ توفانی، ‌بس است

17. امتیاز محو او برآب وگل موقوف نیست

18. عنصر کیفیت آیینه حیرانی بس است

19. ای‌حباب اجزای‌ موجی، سازت‌از خود رفتن است

20. یک تامل‌وار اگر با خود فرو مانی بس است

21. بر خط تسلیم رو بیدل‌ که مانند هلال

22. پای سیر آسمانت نقش پیشانی بس است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
* کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
شعر کامل
حافظ
* همچنان طفلی که در وحشت سرایی مانده است
* دل درون سینه ام بی طاقتی ها می کند
شعر کامل
رهی معیری
* شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
* خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی