غزل شمارهٔ 498
1. همت زگیر و دار جهان رم کمین خوش است
2. آرایش بلندی دامن به چین خوش است
3. اصل از حیا فروغ تعین نمیخرد
4. گل گو ببال ریشه همان با زمین خوش است
5. صد رنگ جانکنیست طلبکار نام را
6. گر وارسند کندن کوه از نگین خوش است
7. آتش به حکم حرص نفسکاه شمع نیست
8. افسون موم با هوس انگبین خوش است
9. از نقش کارخانهٔ آثار خوب و زشت
10. جزوهمغیر هرچه شود دلنشین خوش است
11. خواهی به دیده قدکش و خواهی به دل نشین
12. سرو تو مصرعی ست که در هر زمین خوش است
13. در عرض دستگاه نکوشد دماغ جود
14. دست رسا به کوتهی آستین خوش است
15. پستیگزین وبال رعونت نمیکشد
16. ای محرم حیاکف پا از جبین خوش است
17. پا در رکاب فکر اقامت چه میکنی
18. زان خانهای که میروی از خویش زین خوش است
19. پرواز اگر به عالم انست دلیل نیست
20. زین رنج بال و پر قفس آهنین خوش است
21. با شمع گفتم از چه سرت میدهی به باد
22. گفتآنسریکهسجدهندارد چنینخوش است
23. بیدل به طبع سبحه هجوم فروتنیست
24. رسم ادب درآینهداران دین خوش است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده