بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 499

1. سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است

2. در قافلهٔ اشک همین آبله پیش است

3. جهدی ‌که ز فکر حسد خلق برآیی

4. خاری ‌که به پایی نخلد مرهم ریش است

5. تا مرگ فسردن نکشد طینت مردان

6. آتش‌همه دم‌سوختهٔ غیرت‌خویش است

7. جایی‌که ز خط تو نمو سبز نگردد

8. فردوس اگر تل شود انبار حشیش است

9. از برگ طراوت نگهی آب ندادیم

10. سرسبزی این باغ به شاخ بز و میش است

11. از سنگ شرر گم نشد از خاک غبارش

12. ازیأس بپرسیدکه راحت به‌چه‌کیش است

13. بسته‌ست قضا ربط علابق به‌گسستن

14. هشدارکه بیگانگیی با همه خویش است

15. دکان عبدم مایهٔ تغییر ندارد

16. ماییم و متاعی‌ که نه‌ کم بود و نه بیش است

17. بیدل به ادب باش‌ که در پیکر انسان

18. گر رگ ‌کند اظهارپری تشنهٔ نیش است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نشوم با تو چو سوسن دو زبان گر تو نباشی
* باز چون گل به دورویی و چو نرگس به دو رنگی
شعر کامل
اوحدی
* در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
* در آفتاب سایه شاه و گدا یکی است
شعر کامل
صائب تبریزی
* یافت در بی بصری گمشده خود یعقوب
* بصر از هر که گرفتند بصیرت دادند
شعر کامل
صائب تبریزی