بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 619

1. بیقراریهای چرخ از دست کجرفتاری است

2. خاک را آسودگی از پهلوی همواری است

3. نیست غیراز سوختن عید مذلت پیشگان

4. خار را در وصل آتش پیرهن‌گلناری است

5. از مزاج ما چه می‌پرسی‌که چون ریگ روان

6. خاک ما چون آب از ننگ فسردن جاری است

7. گر ز دست ما نیاید هیچ جانی می‌کنیم

8. نالهٔ بلبل درین‌گلشن گل بیکاری است

9. آبروخواهی‌، مقیم آستان خویش باش

10. اشک را از دیده پا بیرون نهادن خواری است

11. پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویررا

12. زخمی تیغ تحیر از تپیدن عاری است

13. دست همت آستین می‌گردد از خالی شدن

14. سرنگونی مرد را از خجلت ناداری است

15. شعله خاکسترشود تا آورد چشمی به هم

16. یک مژه آسودگی اینجا به‌صد دشواری است

17. غیر تیغ اوکه بردارد سرافتادگان

18. خفتگان را صبح‌روشن صندل بیداری است

19. بگذر از فکر خرد بیدل‌که در بزم وصال

20. گردش آن چشم میگون آفت هشیاری است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
* برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم
شعر کامل
سعدی
* به نصیحتگر دل شیفته می‌باید گفت
* برو ای خواجه که این درد به درمان نرود
شعر کامل
سعدی
* هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
* وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد
شعر کامل
فروغی بسطامی