غزل شمارهٔ 808
1. زان خوشهکه میناگری باغ عنب داشت
2. هر دانه پریخانه ی بازار حلب داشت
3. خورشید پس از رفع سحر پرده دری کرد
4. تاگرد نفس کم نشد این آینه شب داشت
5. یکتاییاش افسون ادب خواند بر اظهار
6. مقراض بیانگشت زبانیکه دو لب داشت
7. مفهوم نگردیدکه ما و من هستی
8. در خوابعدم اینهمه هذیانز چهتب داشت
9. بیتجربه مکشوف نشد نفرت دنیا
10. تا وصلدماغ همهکس حرص عزب داشت
11. از مشتری و زهره، نه رنگیست، نه بویی
12. این باغ همین خار و خس راس و ذنب داشت
13. چیزی ننمودیمکه ارزد به خیالی
14. تمثال ز آیینهٔ تحقیق ادب داشت
15. صد هرگز به امل هرزه شمردیم وگرنه
16. سر تا قدمشمع همین یکدو وجب داشت
17. گر بر خط تسلیم قضا سر ننهادیم
18. پیشانی بیسجدهٔ ما چین غضب داشت
19. دلگیرتر از منت مرهم نتوان زیست
20. زخمیکه لب از خنده ندزدید طرب داشت
21. بیدل دل هر ذره تپشخانهٔ آهیست
22. نایابی مطلب چقدر درد طلب داشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده